Home
Contact
Feed

اليزه
انديشه
پندار
مطرود
نقطه ته خط
ميرزا پيكوفسكي
نگاه نو
خوابگرد
اورانيا
خيال
نيستان
ساقي
عقاب
روياي گمشده...
جمله ها و نكته ها
آغاز يك پايان
ترنم يك رويا...
ديباچه
ملكوت
تحريريه خاموش
عصر ايران
تابناك
فارس
ارم



 


 

  ۱۳۸۷ اردیبهشت ۴, چهارشنبه  
دوستي

مي گويند آهو از همان جويي مي نوشد كه شير مي نوشد. و مي گويند كركس و زغن هم يك لاشه و مردار را مي شكافند و در اين كار با هم در صلح و سازش و هماهنگ اند.

پس اي دوست عادل، اي آنكه با دستان توانايت سركشي اميال و خواسته هايم را فرو نشاندي و گرسنگي و تشنگي ام را به مناعت و پرهيز مبدل كردي. به اراده استوار و مصمم من اجازه نده كه بخورد و بنوشد از شراب و ناني كه وجود ضعيف و ناتوانم را فريب مي دهد و وابسته مي گرداند.

اكنون مرا رها كن تا از گرسنگي هلاك شوم و قلبم را ترك كن تا از تشنگي زبانه كشد.

مرا رها كن تا بميرم و نابود شوم پيش از آنكه دست بسوي جامي دراز كنم كه آنرا پر نكردي يا كاسه اي را بردارم كه خير و بركتي به آن نبخشيدي...

جبران خليل جبران